زن، خشونت و رنجی بی پایان در جامعه افغانی
محمد اسحاق فیاض محمد اسحاق فیاض

گاهی وقت ها اخباری در رسانه ها در مورد افغانستان به نشرمی رسد که انسان در تعجب می ماند که اسم این سرزمین را چه بگذارد!. سرزمین تضادها و تناقضات؟ سرزمین عجایب؟ و یا چه نام دیگری؟.اين سرزمين بهترين و آزاد ترين قانون اساسي را دارا مي باشد، اما در مقابل وقتی پای عمل به میان می آید دراطاعت و پيروي ازقانون اولين كشوري است كه قانون را زير پا مي گذارد و دردامن فسادغرقند. قانون اساسي افغانستان، قانوني است كه بيشترين سهم و جايگاه سياسي و اجتماعي را به زنان قايل شده است، اما در همين جامعه بسياري از زنان چنان غرق درسنت هاي قبيله اي هستند كه موقعيت وجايگاه اجتماعي كه درقانون براي آنان در نظر گرفته شده است؛ اصلا نمي توانند درك كنند. تا پیش از این وقتی اخباری در مورد زنان به نشر می رسید عبارت بود از کشتن و لت و کوب و توهین و تحقیر زنان به دلیل اطاعت محض نکردن از فرامین شوهر و خانواده او و یا این که با افراد غیر از فامیل صحبت کرده و سنت های رایج در روستا و قبیله و قوم را رعایت نکرده و یا برخلاف میل خانواده دختر به جوانی دل بسته که ارتباط قومی و فامیلی نداشته است. اما تاهنوز شنیده نشده بود که شوهر و خانواده شوهر تازه عروسی را مجبور به تن فروشی کند و عروس در برابر عفت و پاکدامنی خود راضی به انواع شکنجه و عذاب شود، اما راضی به تن فروشی نشود. درست است که تا چندی پیش عروسی آلت مردانگی پدرشوهرش را بریده بود به دلیل این که می خواست به او تجاوز کند؛ اما نشر این خبر در جامعه سنتی و قبیله ای مانند افغانستان که قوانین پشتونوالی در بسیاری از شهرها و روستاهای آن جاری است، هرگز قابل باور نبود که شوهر و خانوانده شوهر عروسش را به تن فروشی وادارد و او را به دلیل تن ندادن به این خواسته در بدترین شرایط جسمی و روحی قرار دهد. ماموران پولیس سحرگل را در زیرزمین خانه پدرشوهرش پیدا کردند. خانواده سحرگل با مراجعه به پولیس از ماه ها بی خبری از وضع او ابراز نگرانی کرده بودند. بنا براعلام پولیس ناخن ها و موهای سر سحرگل کشیده شده است و گوشت و پوست بخش هایی از بدنش به انبر کنده شده است. اوهفت ماه پیش زمانی که هنوز ۱۴ سال داشت به عقد یک مرد ۳۰ ساله درآمد. اما سصرانجام پس از ماهها بی خبری او را در یک اتاق تاریک و بدون پنجره پیدا کردند.علت حبس و شکنجه سحرگل، راضی نشدن او به تن فروشی به خواسته خانواده شوهرش بوده است. باورکردن چنین خبری برای کسی که در جامعه افغانی زندگی می کند و از ساختار قبیلوی جامعه افغانی باخیر است، دشوار است، اما این سرمین، سرزمین تضادها و پارادوکس ها است و از دورن سنتی ترین سارختاری چنین اتفاقاتی هم رخ می دهد. اما آنچه این اتفاق را با حواث و رویدادهایی از خشونت که علیه زنان در جامعه افغانی رخ می دهد، وجه مشترک می دهد این است که سنت های رایج در جامعه افغانی هیچ گاه احترامی به انسانیت زن قایل نبوده است، ساختاری از سنت های قبیله ای که امروز از جنوب گرفته تا شمال کشور جریان دارد، اگر کالبد شکافی گردد و مورد بررسی و کنکاش علمی قرار گیرد، روشن خواهد شد که تا چه اندازه نگاه حقارت مندانه نسبت به زن و نقش اجتماعی و حقوقی او به عنوان یک انسان دارد. در ماده 22 قانون اساسی آمده است :« هر نوع تبعيض و امتياز بين اتباع افغانستان، ممنوع است، اتباع افغانستان اعم از زن و مرد در برابر قانون داراي حقوق و وجايب مساوي مي باشد.» حال خبری که بخشی آن در بالا ذکر گردید براساس کدام معیاری می تواند با این ماده از قانون اساسی تطبیق گردد. آیا در جامعه ای که میزان خشون علیه زنان هرسال از آمارهای بلند بالایی برخور دارد است و شکنجه و توهین و تحقیر نیمی از پیکره جامعه افغانی را در خود فروبرده است، بازهم می تون گفت که این ماده از قانون اساسی کشور در جامعه افغانی پیاده شده و توسط دولت افغانستان اعمال در جامعه اعمال می گردد؟.آيا وضعيت زنان درافغانستان همطراز با همان جاگاهي است كه در قانون براي انان در نظر گرفته شده است؟ به راستي چرا علي رغم چنين قانون اساسي باز چنين وضعيتي براي زنان در جامعه حاكم است؟. مشكل اساسي همان پارادوكسي است كه در جامعه افغاني وجود دارد. نگرش سنتي و قبيله اي كه رفتارها و باورهاي سنتي شان را به نام اسلام نيز توجيه مي كنند. اگربه رفتاري كه مردان قبيله اي نسبت به زنان دارند دقت شود، به سادگي روشن مي گردد كه آنان هيچ گونه احترام انساني نسبت به آنان قايل نيستند، زيرا اگر آنان را به عنوان يك انسان احترام مي كردند هرگز گوش و بيني و نوك انگشتان زنان را نمي بريدند، حتي چنين رفتاري از نظر اسلام نسبت به حيوانات هم روا نيست چه رسد به انسان. چندی پیش در رسانه ها این خبر به نشر رسید که مردي انگشتان زنش را بريده است. اين زن كه به بیمارستان انتقال داده شده بود گفت، شوهرش او را لت و کوب کرده ، آب جوش بر سرش ريخته و انگشتان پاى چپش را با کارد قطع نموده است. او گفت: "شوهرم بهانه گيرى ميکرد، هفته پيشتر با مرمى به پايم زد و حالا انگشتان پايم را بريده است". قطعا چنین برخوردی نسبت به زنان در اسلام وجود ندارد و اسلام تاکید های زیادی نسبت به خوشرفتاری به زنان دارد، اما مسئله ننگ ناموسی که برخواسته از سنت های قبیله است، سبب بروز چنین خشونت هایی می شود. در قرآن زن و شوهر را نسبت به يك ديگر، لباس هم ديگر مي دانند«هن لباس لكم و انتم لباس لهن... آنان لباس براي شما و شما لباس براي آنها هستيد» و نيز مي گويد:«... ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها... براي شما از جنس خودتان جفتي آفريد تا در كنار او آسايش داشته باشيد» ونيز از جمله حقوق آدمیان برخورداري از آرامش در طول حيات است و ازدواج زمينه ساز آرامش روحي و راواني براي زن و مرد یک خانواده است،اما آيا با چنين رفتاري كه مردان قبيله اي بازنان دارند، اين مردان لباسي براي زنان شان هستند و يا اين زنان در كنار شوهران شان در آرامش هستند؟ در حالي كه براساس گفته دكتران تعداد زيادي از زنان درافغانستان گرفتار مشكلات زياد روحي و رواني هستند كه ناشي از رفتار بد مردان در خانوداده شان است. در حالي كه اسلام خانواده را مايه ارامش و قرار مي داند و ازدواج را مايه آرامش روحي و رواني مرد و زن مي داند، اما آيا خانه مرداني كه تفكر قبيله اي دارند براي زنان مايه آرامش است؟ در حالي كه ازنظر اسلام زن و مرد به عنوان يك انسان از يك آفرينش برخوردارند و در اسلام هيچ تفاوتي ميان زن و مرد از ناحيه خلقت و آفرينش وجود ندارد، هر دو از يك ماهيت انساني برخوردارند. در ويژگيهاي انساني با هم مشتركند. قرآن در آيه 13 سوره حجرات يادآور مي‌شود كه انسانها از يك مرد و زن آفريده شده‌اند؛ يعني همان طوري كه آفرينش اوليه انسان اعم از زن و مرد يكي است، تداوم بقاي انسانها نيز به طور مساوي از يك زن و مردند، اگر تمايزات قومي و قبيله ي ميان انسان‌هاست به خاطر آن است تا همديگر را بشناسند وگرنه رنگ، پوست، نژاد و نيز جنسيت هيچ كدام عامل برتري نيست. قرآن به دنبال اين بيان فوراً عامل برتري را بيان مي‌كند. از نظر قرآن تنها عاملي كه مي تواند انساني را بر انساني ديگر برتري دهد، پرهيزگاري و كمال جويي است: « اي انسانها شما را از يك مرد و زن آفريديم، و گروه گروه و شعبه شعبه قرار داديم تا همديگر را بشناسيد، همانا گراميترين شما پرهيزگارترين شماست.» به راستي جرم زناني كه قرباني خشونت هاي سنت قبيله اي مي گردند در كدام يك از دستورات اسلام قابل تطبيق است؟ درحالي كه اين مردان خود را مسلمان مي دانند و حتي بيشتر از ديگران تظاهر به دين مي كنند.
January 4th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي